جک های خنده دار

سلام سلام

خوبید؟؟؟؟؟؟چه خبرا؟؟چی کارا میکنید؟؟؟؟؟؟

امروز اومدم چند تا جک بذارم دور همی بخندیم از این ناراحتی تموم شدن تابستون

بیایم بیرون!!!!

شما ها فارسی بلدینو میفهمین؟؟؟اگه بلدینو میفهمین پس نظر بدین هر کسی نظر

 نده از نظر ما ۵ تا افغانی کابلیه و ما مسخرش میکنیم میل خودتونه من گفتم!!!

چقدر زریدم برید برید بخونیدو حال کنید

ادامه نوشته

طنز

 
پیش از ازدواج

پسر: آره . خيلي انتظار برام سخت بود.

دختر: مي خواي ترکت کنم؟

پسر: نه! حتي فکرشم نکن.

دختر: دوستم داري؟

پسر: البته! خيلي زياد!

دختر: تاحالا به من خيانت کردي؟

پسر: نه! اين که اصلاً سوال کردن نداره؟

دختر: منو مي بوسي؟

پسر: هر فرصتي که گير بيارم!

دختر: کتکم ميزني؟

پسر: ديوونه اي؟ من از اون جور آدما نيستم!

دختر: مي تونم بهت اعتماد کنم؟

پسر: بله!

دختر: عزيزم!

بعد از ازدواج ......

کافيه عبارت را از پايين به بالا بخونيد !

امتحان داماد

زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکىاز دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدممى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت

جک های سر کاری

_ امیدوارم امشب که مى خوابی قشنگترین و بهترین آدم دنیا روتوخواب ببینی ولی سعی کن بهش عادت نکنی ؛آخه من هرشب نمى تونم بیام توخوابت

_ تو باغ دلم:
..
.
.
تو تنهایی
.
. .
.
تنهای تنها
. .
.
.
پس سعی کن درست به گل ها آب بدی تنها آفتابه موجود!


_ طبق آخرین مصوبه دادگستری خل بودن جرم نیست آزادانه به کارت برس


_ ترا از گل نه از گل آفریدند
ز عطر یاس و سنبل آفریدند
نمیدانم ترا با این همه حسن چرا این گونه منگل آفریدند؟


_ اگه میخوای دوست داشته باشم نقطه ها رو دنبال کن…..
.
.
. .
.
.
.
.
دیدی کمبود محبت داری!!!!!!!!!!!


_ دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووست دارم .
جمله رو بی خیال٬نفسو داشتی؟


_ چمدانم را گوشه اتاق می گذارم تو را گوشه ی قلبم اشک را گوشه ی چشمم امید را در گاوصندوق گذاشته ام مراقبش باش! دلم روی گاز است… بوی سوختنی می اید هود را روشن کن!!!


_ مخصوص نیمه شب:
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده / تو رختخواب مخمل آبیش خوابیده
عروسک من چشماتو وا کن / اس ام اس تو حالا نگاه کن
عروسکم اوسگول شدی برو لالا کن!


_ مشترک گرامی:مثانه ی شما پر شده است لطفا هر چه سریعتر نسبت به تخلیه ی آن اقدام نمایید. ( سازمان کنترل نا محسوس شب ادراری )


_ این سیب، بهترین سیب، شکل سیب، سر سیب، کار سیب، گذاشتن سیب، یه سیب، آدم سیب، الافه سیب.
حالا سیب هارو حذف کن. از اول بخونش!


_ درجات دیوانگی:
۱/ گیج
۲/ خنگ
۳/ پپه
۴/ گاگول
۵/اسمت چی بود؟


_ چشمهای درشت و زیبایت را که به من می دوزی و با لبهای زیبا آواز می خوانی . احساس می کنم که بیش از همیشه عاشقت هستم . تو زیبا ترین قورباغه ی این برکه ای


_ تو مثل خورشید هستی. می دونی چرا؟ چون با همون نگاه اولت می شد فهمید که از پشت کوه اومدی!


_ تنهاییم با تو، خوشبختیم با تو، مهربانیم با تو، سختی هایم با تو… چیپس جدید با تو!


_ می دونی چقد دوستت دارم؟؟؟ به اندازه ی تمام موهای سرت ضربدر تعداد نفس هایی که تا آخر عمر می کشی، ضربدر تمام ستاره های آسمون ضربدر صفر.


_ اگه شبا خوابت نمی بره
اگه یه چیزی هست که مدام سکوت شبانه تو به هم می ریزه
اگه یه کسی مدام تو گوشت نجوا می کنه
اگه کلافه میشی از این همه نجوا و بی خوابی های شبونه
خوب میدونی مشکل چیه؟؟
باز پنجره رو واز گذاشتی ..پشه اومده تو اتاق

_
اگه نمیزاری بوست کنم
اگه نمیزاری نازت کنم
اگه نمیزاری بغلت کنم
حداقل بزار جیگرتو بخورم که
.
.
آخه من جیگر گوسفند خیلی دوست دارم

_
لپتو بیار جلو
۱
۲
۳
.
.
اگه تا صدم بشماری از بوس خبری نیست

_
اگر بگم برات میمیرم ، نفسم به نفست بنده ،
اگه بگن دوست دارم ، بی تو داغ می کنم
.
.
.
.
واسم پفک می خری


_ های، ساری، آی هو نو اس‌ام‌اس فور یو تودی! هی، آی سید نو اس‌ام‌اس فور یو! در ایز نو اس‌ام‌اس فور یو! الاغ، میگم اس‌ام‌اس برات ندارم، حالا هی بخون!!!

_ تو خوشگل ترین ، خوش تیپ ترین ، باحال ترین ، بامعرفت ترین آدم روی زمین هستی
اینم پیشاپیش هدیه های شب یلدات. نوش جان


_
چیه دیگه نمیخوای بدی ؟
توبه کردی؟؟؟؟؟؟
وقتی یه بار دادی دیگه نباید جا بزنی .
.
.
دیگه حداقل روزی یه بار رو باید بدی .
.
.
این قانون sms دادنه

_
این اس ام اس رو تا سه روز نخون
.
.
میگم نخون
.
.
نرو پایین
.
.
بیخیال شو
.
.
نه نمیشه بهت اعتماد کرد همون سه روز دیگه بهت میدم.

_
دوصت دارم با ص صابون تا همه تو کفش بمونن !!!

_
اگه می دونستی دستای سرد من چقدر به گرمی دستات نیازمنده… اینقدر دست تو دماغت نمی کردی

_
نمی دانم تا کدامین طلوع خواهم ماند و در کدامین غروب خواهم رفت ولی دوست دارم تا اخرین لحظه عمرم سر کارت بزارم

_
انا لله و انا الیه راجعون . ارسال کننده این پیام کشته مرده شماست.

_
گفت بخواب خوابیدم
گفت وا کن واکردم.
دردش رو تحمل کردم
خون اومد ترسیدم
.
.
.
.
.
آخه اولین باری بود که می رفتم دندون پزشکی

_
پسر نوح با بدان بنشت
.
.
.
.
.
حالا برو وضع خونه و زندگیشو ببین زن و ویلا و ماشین و …

_
بیا مثل دوتا کبوتر پر بکشیم بریم روی بلندترین درخت لونه کنیم
بعد تو تخم بذار
.
.
.
.
من میرم گوجه می خرم املت بخوریم


_ این پیام جهت بالا بردن کلاس شما در جمع است
بعداز خواندن الکی بحندند


_ عزیز دلم اگه تمومه تمومه تمومه دنیا جمع بشن بخوان تورو از من بگیرن
میگم چرا شما زحمت کشیدین!!!
خودم می آوردمش !


_ ببخشین بد موقع مزاحم شدم
می خواستم برم WC
گفتم بپرسم آب خوردی آفتابه رو کجا گذاشتی!!!


_ هر وقت دلت واسم تنگ شد متن زیر رو بخون
.
.
.
ای کلک چه زود دلت برم تنگ شد.


_ هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را
هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
.
.
هیجان زده نشو پشت خاور نوشته بود


_ عشق من از وقتی رفتی خونه تاریکه …
چراغ خونه خاموشه …
.
.
لامصب فیوز کنتورو رو چرا بردید با خودت آخه


_ من که با تو تعارف ندارم
اگه چیزی بود همون بالا می گفتم دیگه !!!


_ اگه بگم دوست دارم هر روز صبح با صدای تو بیدار بشم……..بعد بفهمی با ساعتم بودم!!!!!! اگه بگم چرا رفتی؟؟؟؟ بعد بفهمی با برق بودم!!!! اگه بگم هرجا باشی پیدات می کنم….. بعد بفهمی با دسته کلیدم بودم!!!!! اگه بگم دوستت دارم بعد فکر کنی با……..نه! ایندفعه با خودت بودم


_ ترکه خیلی حوشحال، اس ام اس هاشو باز می کنه می بینه جوک نیست…
قیافش می شه مثل الان تو!


_ يک باب خانه در نیاوران به مساحت ۴۵۰ متر مفید، سونا استخر جکوزی و پکیج، با دید بسیار عالی… به خدا خوشبختی نمیاره، برو سر خونه زندگیت


_ خبار اعلام کرده زیباترین کره خر دنیا گمشده

.
.
.

.

. بچه نشو ! برگرد


_ ببینم تو با گوشیت چیکار کردی که هرچی زنگ میزنم میگه : گوسفند مورد نظر در گله نمیباشد؟


_ الهی شمع بشی، پروانه شم، دورت بگردم … بعدش فوتت کنم، خاموش بشی، هرهر بخندم!


_ قابل توجه آقایان: با توجه به در نظر گرفتن قیمت جدید سکه دیه از مهریه ارزانتر است.. حالا تصمیم با شماست

جک

غضنفر رو میفرستن دنبال نخود سیاه پیداش میکنه!
 
====================
 
غضنفر تا وارد خیابون یکطرفه میشه پلیس میگرتش ، پلیسه میگه کجا با این عجله؟
غضنفر میگه هر جای می‌خواستم برم دیگه دیر شده ببین همه دیگه دارن برمی گردن!

====================
زن غضنفر : بازم جلو جمع به من گفتی احمق؟
غضنفر : ببخشید عزیزم! نمی‌دونستم این راز باید فقط بین من و تو باقی بمونه!!
 
====================

غضنفر دفتر ازدواج میزنه تبلیغ میکنه : با هر ازدواج دائم یک ازدواج موقت هدیه بگیرید.
 
====================

دو تا دیوونه رو می‌برن جهنم بعد ۶ ماه میان بیرون. بهشون میگن اونجا چه جور بود؟ میگه به سختی آتش رو خاموش کردیم!
 
====================

به یارو میگن تا حالا لو رفتی؟ میگه نه برنامشو ردیف کن آخر هفته بریم.
 
===================

یارو میره دکتر میگه شبها خواب می‌بینم با خرها فوتبال بازی میکنم.
دکتر میگه این قرصهارو بخور. یارو میگه میشه از فرداشب بخورم؟ دکتر می‌پرسه چرا؟ میگه آخه امشب فیناله.
 
===================
 
دعای غضنفر : خدایا تا زنده ایم ما را از دنیا نبر!!

===================

به یارو میگن شیعه هستی یا سنی ؟ میگه به حضرت عباس ما عشایریم.

===================
 
یه دارکوب با یه بلدرچین ازدواج میکنه بچه شون میشه دارچین!

===================

توی دیوونه خونه همه دست میزدن و می‌رقصیدن به جز یکی رئیس تیمارستان میگه حتما این خوب شده بفرستیمش خونه . از دیوونه میپرسن :تو چرا دست نمیزنی ؟ میگه آخه من عروسم !

بچه های شیطون

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد. 

 

معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجودى پستاندار 

عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد. 


دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟ 


معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.

 
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم.

 
معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟ 


دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد.

 

*****************************************

يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. 


ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد. 


از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟


مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، يکى از موهايم سفيد مى‌شود.

 
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده! 


************************************

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را 


تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند. 


معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد


: اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله. 


يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده.


***********************************************

معلم داشت جريان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى اين که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت


بچه‌ها! اگر من روى سرم بايستم، همان طور که مى‌دانيد خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود. 


بچه‌ها گفتند: بله 


معلم ادامه داد: پس چرا الان که ايستاده‌ام خون در پاهايم جمع نمى‌شود؟ 


يکى از بچه‌ها گفت: براى اين که پاهاتون خالى نيست. 


***********************************************

بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط 


يکى برداريد. خدا ناظر شماست. 


در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد برداريد! خدا 


مواظب سيب‌هاست

نکاتی  برای داشتن یک زندگی متفاوت، شکوهمند و پرانرژی

************
1
. Take a 10-30 minute walk every day and while you walk, smile. It is the ultimate anti-depressant.

1- روزانه 10 تا 30 دقیقه به قدم زدن بپردازید، و در این حین لبخند بزنید. این برترین داروی ضد افسردگی ست.

**********

2. Sit in silence for at least 10 minutes each day.

2- حداقل 10 دقیقه در روز با خود خلوت کنید.

**********

3. Buy a TiVo (DVR), tape your late night shows and get more sleep.

3- با استفاده از ویدئو برنامه های تلویزیونی آخر شب و مورد علاقه تان را ضبط کنید، و خواب بیشتری کنید.

**********

4. When you wake up in the morning complete the following statement, "My purpose is to__________ _ today."

4- صبحها که از خواب بیدار می شوید این جمله را کامل و تکرار کنید: « امروز قصد دارم....»

**********

5. Live with the 3 E's -- Energy, Enthusiasm, Empathy, and the 3 F's--

Faith, Family, Friends.

5- با سه Eزندگی کنید؛ Energy(انرژی)، Enthusiasm(شوق)، Empathy(فهم و همدلی با دیگران)، و همینطور با سه Fیعنی Faith(ایمان)، Family (خانواده) و Friends(دوستان).

**********

6. Watch more G movies play more games with friends and read more books than you did in 2006.

6- امسال بیشتز از سال پیش به تماشای فیلمهای عمومی (مناسب برای تمام سنین)، بازی با دوستان و خواندن کتاب بپردازید.

**********

7. Make time to practice meditation and prayer. They provide us with daily fuel for our busy lives.

7- زمانی را به مراقبه و نیایش اختصاص دهید. اینها سوخت روزانه برای انجام زندگی پر مشغله مان را فراهم می کنند.

**********

8. Spend more time with people over the age of 70 and under the age of six.

8- با افراد بالای 70 و زیر 6 سال اوقات بیشتری صرف کنید.

**********

9. Dream more while you are awake.

9- وقت بیداری بیشتر رویا ببینید.

**********

10. Eat more foods that grow on trees and plants and eat less foods that are manufactured in plants.

10- از غذاهایی که از گیاهان و درختان بار می آیند بیشتر مصرف کنید، و ازآنها که در کارخانه ها تولید می شوند کمتر.

**********

11. Drink some green tea and plenty of water. Eat blueberries, seafood, broccoli, almonds & walnuts.

11- مقداری چای سبز و مقادیر بسیار فراوان تری آب بنوشید. ایدا اریزا (نوعی زغال اخته آبی رنگ)، غذاهای دریائی، گل کلم، بادام و گردو و خشکبار مصرف کنید.

**********

12. Try to make at least three people smile each day..

12- تلاش کنید هر روز حداقل سه نفر را به لبخند وادارید.

**********

13. Clear your clutter from your house, your car, your desk, and let new energy into your life.

13- از خانه گرفته تا داخل ماشین و روی میز کار همه را مرتب و تمیز کنید، بگذارید انرژی تازه ای وارد زندگیتان شود.

**********

14. Don't waste your precious energy on gossip, energy vampires, issues of the past, negative thoughts or things you cannot control. Instead, invest your energy in the positive present moment.

14- انرژی پرارزشتان را بر سر شایعه سازی، هیولاهای انرژی خوار، مسائل مربوط به گذشته، افکار منفی و یا آنچه بدان کنترل ندارید هدر ندهید. در عوض انرژیتان را صرف همین لحظه مثبت اکنون کنید.

**********

15. Realize that life is a school and you are here to learn, pass all your tests. Problems are simply part of the curriculum that appear and fade away like algebra class but the lessons you learn will last a lifetime.

15- این را فهم کنید که زندگی یک مدرسه است و شما اینجائید تا بیاموزید، تا همه امتحانهایتان را بگذرانید. مشکلات تنها بخشی از این دوره آموزشی اند که درست مثل کلاس درس جبر می آیند و می روند، منتها درسهائی که از این کلاس فراگرفته می شود عمری با شما باقی خواهد ماند.

**********

16. Eat breakfast like a king, lunch like a prince and dinner like a college kid with a maxed out charge card.

16- صبحانه تان را چون یک شاه، ناهارتان را چون یک شاهزاده و شام تان را چون بچه دانشگاهی ای بخورید که کارت اعتباریش ته کشیده باشد.

**********

17. Smile and laugh more. It will keep the energy vampires away.

17- بیشتر لبخند بزنید و بیشتر بخندید. این هیولاهای انرژی خوار را ازتان دور نگه خواهد داشت.

**********

18. Life isn't fair, but it's still good..

18- زندگی چندان عادلانه به نظر نمی رسد، با این حال زیباست.

**********

19. Life is too short to waste time hating anyone.

19- زندگی کوتاه تر از آنیست که وقتمان را صرف تنفر از دیگران کنیم.

روشهای لذت بردن از زندگی (برای کسانی که از هیچ چیز لذت نمی برند)

مقدار زیادی مایعات بنوشید بطوری که بعد از چند ساعت مثانه شما به حد انفجار برسد.بعد سعی کنید در حدود یک ساعت خود را در چنین وضعی قرار دهید.وقتی طاقت شما تمام شد به دستشویی بروید و مفصل ادرار نمایید، در چنین حالتی می توانید برای چند لحظه از زندگی خود لذت فراوانی  ببرید.

  یک شب سرد زمستانی از خانه خارج شوید آنقدر صبر کنید تا خواب به سراغتان بیاید، به خانه برنگردید،به سمت پارکی بروید و سعی کنید بر روی نیمکتی بخوابید. از دستان  خود  بالشتی بسازید و از سرما بلرزید.وقتی احساس کردید ادامه این کار شما را به کشتن خواهد داد به منزل برگردید و در تختخواب خود بیارامید و از زندگی لذت ببرید.

در ساعات پر ترافیک سوار اتوموبیل خود شده و از خانه خارج شوید. به یکی از معابر پر ترافیک شهر بروید و خود را چند ساعت در ترافیک مشغول کنید بطوریکه دچار خستگی مفرط ، سردرد ،کمر درد, پا درد... گردید در این حالت تصمیم بگیرید که به خانه بازگردید،در راه باز هم دچار ترافیک می شوید و هر لحظه آرزو می کنید که سریعتر به منزل برسید.وقتی به خانه برگشتید می توانید در حالتی ریلکس نشسته و با  هر چیزی مانند نوشیدن چای, تماشای تلوزیون یا گوش دادن به یک موسیقی ملایم، از زندگی خود  لذت ببرید.

  

نامه لیلی به مجنون

پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون

بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را

پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت

دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد



وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد



چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت



اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی



دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است



شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس



چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی

دليل دروغ گفتن آقايون

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.

وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟

هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"




هیزم شکن جواب داد: "نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه". Confused
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره. Rolling Eyes

فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.

روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.



نکته اخلاقی:

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده

زندگی

زندگی شطرنج دنیا و دل است

قصه ی پررنج صدهامشکل است

شاه دل کیش هوسها می شود

پای اسب آرزوها در گل است

فیل بخت ما عجب کج می رود

در سر ما بس خیالی باطل است

ما نسنجیده پی فرزین او

غافل از اینکه حریفی قابل است

مهره های عمر من نیمش برفت

مهره های او تمامش کامل است.

مجموعه بهترین و جدیدترین جوکها – خرداد ۹۰

 

برایتان مجموعه گلچین شده از خنده دار ترین ها را گرد آوردیم، امید که برای نقش بستن لبخند روی گونه هایتان، موثر واقع شود…

 

.

.

.

پسر ها هیچ وقت دونبال دو چیز نمی دوند . اتوبوس و دختر چون ۱۰ دقیقه بعد یکی دیگه میاد !

————————–

سایه ام عاشق سایه ات شده می خواستم ببینم می تونیم همسایه شویم ؟

—————————-

تو صحرای قلبم تو تنها شتری !

———————————-

یه بغل گل رز با یه دنیا احساس با یه سبد ستاره . می دم بهت ببر سر چها راه بفروش سودش نصف نصف !

———————————-

چه کار کردی که این همه طرفدار پیدا کردی ؟ هر جای شهر که می رم میبینم مردم تابلو هایی دستشون گرفتن که اسم تو روش نوشته شده:گوسفند زنده !!!

———————————-

آسمان را می خواهم برای عبور . جاده باریک است ! ماه را می خواهم برای نور را تاریک است ! تو را می خواهم برای نظافت عید نوروز نزدیک است !

———————————–

تو که درخت زندگی من هستی که الاغم را به آن می بندم

————————————

رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گلم رو ندیدم . آخه گوسفند ! چرا اون گل رو خوردی ؟

—————————

می خوای با سه شماره هیبنوتیزمت کنم و بگم چه جور آدمی هستی ؟ خوب پس با ? شماره آروم چشمات رو ببند : …. ?…… ?…….?…….

……………………………………………هنوز که چشمات بازه؟……………..

……………………………………………می گم چشماتو ببند !…………….

…………………………………………..چرا زیر چشمینگاه می کنی ؟…..

………………………………………. اصلا نیازی به هیپنوتیزم نیست

هر خری می فهمه چه قدر فضولی

————————————

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

بشین جمع ومنها کن ببین چندمین باره سر کار رفتی ؟

————–

به دلیل ایام سوگواری از گفتن این جک معذوریم

————————-

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من از شیشه پاک کن استفاده می کنم

————————–

از غضنفر میپرسن: از چه فصلی خوشت میاد میگه: از فصل جفت گیری

——————————————————————————–

غضنفر میره سربازی تو صف بوده سروانه میگه به چپ چپ به راست راست…. میبینه غضنفر همینجوری وایستاده میگه تو چرا به فرمانم عمل نمیکنی؟ غضنفر میگه جناب سروان شما اول تصمیم قطعی رو بگیرید بعد من انجام میدم !

——————————————————————————–

اس ام اس عاشقانه یه اصفهونی: اگه گنجیشک پریدن یادش برد . اگه شیرین فرهاد یادش برد . اگه ماهی دریا یادش برد . من پولی این یه اس ام اسی که به شما دادما یادم نیمیرد !!!!



زن و شوهر خوشبخت

زن به شوهر میگه : ببینم حقوق این ماهت کجاست ؟

 زن: بذار جیباتو بگردم!
 
زن (در حالی که جیب پشت شلوار شوهرش رو چک می کنه) : پس کجا قایمش کردی ذلیل مرده؟!

مرد (با گریه) : به خدا تو جیبام نیست!
 
زن: ای وای اونجا رو کیفم گذاشتیش!

مرد: امون نمیدی بهت بگم که
زن: مرسی عزیزم بیخود نیست من اینقدر
دوست دارم!  

وقت شناسی

 

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.

در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت ؛ بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای حاضران صحبت کند.کشیش رفت پشت میکروفن و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.انگار همین دیروز بود.

راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌ و هر گناه دیگری که تصور کنید، اعتراف کرد.آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است، ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد.در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.در ابتدا از این که تاخیر داشت، عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانی که پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کردم.
نتیجه اخلاقی‌: وقت شناس باشیم

خوب یا بد مسئله این است

 
 

1)      مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

۲) دنبال پول دویدن  بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.

۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.

۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.

۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

9) وبلاگ نویسی بی فایده است چون یا خوب مینویسی که مطلبتو میدزدن و حرص میخوری یا بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری.

در صف بهشت

در صف طولانی بهشت ،در روز قیامت یک راننده اتوبوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند .نوبت راننده که رسید فرشته‌ای نگاهی عمیق به کارنامه‌اش انداخت و بهش  گفت: شما بفرمائید بهشت. نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامه‌اش کرد و بی معطلی گفت: شما برید جهنم که به خدمتتون برسند. کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش بلند شد که: این بی عدالتیه که این یارو ، راننده اتوبوس به بهشت بره و من‌ به جهنم. من که  تمام عمرم را تو کلیسا صرف عبادت خدا کرده‌ام.فرشته با مهربانی بهش گفت: ببین، اون یارو رانننده اتوبوس وقتی رانندگی میکرد تمام سرنشینان اتوبوس هر کاری داشتند ول میکردند فقط  دعا میکردند ولی تو ، وقتی موعظه میخوندی تمام کسانی که تو کلیسا بودند خوابشون  میگرفت.

جالب

از یه نفر میپرسن میدونی اگه ۱۰ تا کله و ۴۰ تا پاچه را با هم بریزی تو یه دونه دیگ، از کجا باید بفهمیم کدوم پاچه مال کودوم کله است؟
میگه اینکه کاری نداره کف پاش رو قلقلک میکنی میبینی هر کله ای خندید معلوم میشه پاچه مال اون بوده!!
غضنفر چند هفته بوده هر روز پشت سر هم می رفته از داروخونه قرص سوسک کش می خریده. یه روز دکتره ازش می پرسه تو چرا اینقدر قرص سوسک کش می خری؟
غضنفر می گه: آخه من هرچی اینا رو پرت می کنم نمیخوره به سوسکها!
غضنفر زنگ می زنه فرودگاه و می گه: ببخشید از اینجا تا تهران چقدر راهه؟
کارمنده می گه: یه لحظه...
غضنفر می گه: خب خیلی ممنون! و قطع می کنه!!
به یارو میگن دستشویی چند بخشه؟
میگه خب معلومه! دو بخش! مردونه و زنونه
یارو میره کولر بخره، فروشنده ازش میپرسه: کولر آبی بدم؟
یارو میگه: فرقی نمیکنه، آبی نداری قرمز بده!!
به یارو می گن به زنبورایی که از کندو محافظت می کنن چی می‌گن؟
یارو می گه: میگن خسته نباشید!
ترکه ميفته دنبال دختره با سنگ ميزنه توسره دختره..بهش ميگن ديوونه چي کارميکني ؟ خوب مخشو زدما
يكروز يكي ميره دستشويي عمومي داشت كارش رو ميكرد نگاهش به در توالت افتاد
یه جا نوشته بود : سمت راستت را نگاه کن
سمت راست نگاه می کردی نوشته بود: سمت چپت را نگاه کن
سمت چپ نگاه می کردی نوشته بود پشت سرت رو نگاه کن
پشت سرو نگاه می کردی نوشته بودن: کارتو بکن چرا اینطرف اونطرفو نگاه می کنی

چه خنده دار!!!

روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.
بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان ۵۷ رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!
یه آه از ته دل کشید.
بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.
بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.
بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان ۵۷ بوده و تازه متوجه من شده بود!!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.
بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.
اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.
سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.
بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.
بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.
بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم iq اصلاْ نداره.
بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.
بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...
بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.
بعداً فهمیدم جیش داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.
ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!
بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!
بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه موبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!

سوالات کنکور سراسری 90



1)برد اصلی کامپیوتر؟
۱-مادربرد 2-فادربرد 3-الف و ب 4-هیچکدام

2)نژاد مردم شرق آسیا؟
۱-زرد 2-عنابی 3-بنفش4-چارخونه راه راه یشنی

3)یکی از میدان های تهران؟
۱-فردوسی 2-انقلاب 3-ونک 4-مستقیم

4)مساحت دایره چه قدره؟
۱-2متر 2-5/2متر 3-بیشتره 4-صبر کن بپرسم

5)سرعت نور چه قدر است؟
۱-خوبه 2-بد نیست 3-شما جه طوری؟ 4-چه خبر؟

6)کدام دانشمند جاذبه زمین را کشف کرد؟
1-نیوتن 2-نیوگرم 3-متر بر مجذور ثانیه 4-نیترات مس

7)یکی از وسایل مربوط به فیزیک که در عینک و تلسکوپ به کار میرود؟
1-عدسی 2-کاچی 3-فرنی 4- سرشیر با دوغ

8)هنر پیشه معروف سینما؟
۱-محمدرضا گلزار ۲-محمدرضا چمنزار 3-محمدرضا دشت4-محمدرضا گندمزار

9)بازیگر فیلم خواب و بیدار،زندان زنان و رویا؟
1-نونهالی 2-خردسالی 3-پیری 4- میانسالی


10)نام یک باشگاه انگلیسی؟
1-میدلز برو 2-میدلز بیا 3-میدلز بودی حالا4-میدلز پاشو برو دیگه

11)آقای گل جام جهانی1974 در فرانسه؟
۱-گرد مولر 2-بیضی مولر 3-مستطیل مولر4-8وجهی منظم مولر

12)بازیکن بوسنیایی سابق بایرن مونیخ؟
۱-حسن صالح حمید زیچ ۲-حمید صالح حسن زیچ
3-حسن حمید صالح زیچ4-بابا چند نفر به یه نفر

13)یک دروازه بان انگلیسی؟
۱-دیوید سی من 2-دیوید سی مثقال 3-دیوید سی تن4-دیوید سی گرم

14)مهاجم سال2000منچستریونایتد؟
1-اندی کول 2-اندی سر شانه 3-اندی پشت بازو4-اندی دور کمر

15)دانشمندی که بین بار الکتریکی و جرو الکترون ها و سر عت حرکت آنها رابطه ای نوشت؟
1-تامسون 2-واشنگتنی 3-بمی 4-شهسواری

16)یکی از شکلهای ماده؟
1-گاز 2-یخچال 3-بخاری 4-ماشین ظرف شویی

17)نام دیگر اسید فرمیک؟
1-جوهر مورچه 2-جوهر مورچه خوار 3-جوهر پلنگ صورتی4-جوهر بچه های کوه آلپ

18)نام گاز سرد کننده در یخچال خانه های قدیمی؟
1-فرئون 2-نمرود 3-ابرهه 4-خسروپرویز

19)نام دیگر گازهای بی اثر مثل هلیوم و...؟
1-گازهای نجیب ۲-گازهای سر به زیر ۳-گازهای با وقار4-به طور کلی بچه های خوبی هستن

20)در بیت زیر چه صنعتی به کار رفته؟
(بی وفایی!بی وفایی!دل من از غصه داغون شده...)
۱-صنعت ایهام 2-صنعت نفت 3-صنعت پتروشیمی۴-صنعت جهانگردی

21)فعل خوردن را صرف کنید؟
1-خوردم ۲-صرف شده ۲-میل ندارم 4-نوش جان

22)نویسنده منطق الطیر کدام شاعر است؟
1-عطار نیشابوری 2-نجار نیشابوری 3-بقال نیشابوری۴-گل فروش نیشابوری

موضوع انشا : در مورد 15 شعبان و امام زمان هر چه میدانید بنویسید



انشا

البته بر همه واضح و مبرهن است كه من به بابایم گفتم هر چه در مورد 15 تا امام زمان می داند برایم بگوید كه او گفت خاك بر سرت ما 13 تا امام بیشتر نداریم و من گفتم معلممان گفته كه گفت معلمتان گه خورده و تو وقتی 15 شعبان شد هر چه را دیدی بنویس و من گفتم باشه .

روز 15 شعبان بابایمان زودتر از هر روز ما را از خواب بیدار كرد و گفت عیدتان مبارك آماده شید كه امروز خیلی كار داریم . ما خوشحال شدیم و رفتیم صبحانه بخوریم كه گفت نیازی به خوردن صبحانه نیست امروز عید است و میتوانیم در خیابان صبحانه بخوریم و ما رفتیم كه لباس نو بپوشیم كه بابایمان گفت خاك بر سرتان امروز باید لباس های كهنه تان را بپوشید و ما هم نفهمیدیم چرا ولی رفتیم لباس كهنه هایمان را پوشیدیم ولی بعدا فهمیدیم بابایمان خوبی ما را میخاسته و میخاسته هنگام شلوغی شربت گرفتن لباسهایمان پاره نشود بعد هر چقدر ظرف در خانه داشتیم از قابلمه گرفته تا شیشه های یك بار مصرف و لیوان و قندان و ... را خالی كردیم و گذاشتیم توی صندوق عقب ماشین و رفتیم توی خیابان . مقصد اول ما سبزه میدان بود بابایمان دور میدان دور میزد و ما لیوان های شربت را می گرفتیم و بوسیله قیف هایی كه داشتیم داخل شیشه ها و ظرف ها می ریختیم و دوباره بابایمان دور میزد بعضی جاها هم كیك و ساندیس میدادند كه آنها را هم توی صندوق عقب می ریختیم و من خواستم یك لیوان شربت را آنلاین بخورم كه بابایم گفت خاك بر سرت بگذار اگر بستنی دادند بخور چون نمی شود بستنی را به خانه ببریم . بعد از آن به میدان احمد آباد رفتیم و آنجا هم بابایمان دور میزد و ما شربت می گرفتیم . من چون میدانستم امسال سال همت و صرفه جویی مضاعف است به بابایمان گفتم ماشین را یك جا پارك كن و ما خودمان دور میزنیم چون هم بنزین مصرف نمی شود و ترافیك آلوده نمی شود و هم بیشتر می توانیم شربت بگیریم و اینكه دیر تر شناخته می شویم و بابایمان نگفت خاك بر سرت ولی مامانمان گفت آفرین پسر چیز فهم خوشگلم .

خلاصه تا عصر ما با همت مضاعف و كار مضاعف توانستیم مقدار زیادی شربت جمع كنیم بعد من به بابایمان گفتم چرا امروز عید است ؟ گفت چون قرار است امام زمان بیاید و همه را بكشد و فقط سیزده نفر را كه قوم و خویش خودش هستند و با هم رفیق هستند بگذارد بمانند و بعد از آن جهان در صلح و دوستی تا آخر ادامه خواهد داد .

من به بابایم گفتم پس اگر قرار است همه كشته شوند چرا میگویند عید است و شربت می دهند او هم گفت چون جهان در صلح فرو می رود عید است و چون نباید كسی را تشنه بكشی به همه شربت می دهند و بعد روی ساعتش نگاه كرد و باز یكی از آن خاك بر سرت ها ی خوشگل را به من گفت و گفت داری وقت تلف میكنی حالا شب می شود و ما هنوز همه ظرف هایمان راپر نكرده ایم و من رفتم تا چند كیسه فریزر بیاورم برای شربت های جدید . این بود انشای من

مطلب جالب

در داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی روی روش خوانده شدن کملات در مغز اجنام شده است
که مخشص می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنها ی کلمات را پدرازش کرده و
کمله را می خواند. به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه شما
تواسنتید آنرا بخاونید

خاطرات یک پزشک از بیماران خود (طنز)

 

 

خاطرات جالب یک پزشک - مطالب جالب - www.RadsMs.com

پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند.

علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است

که بیماران با پزشک یا بیماریشان می‌کنند

یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات

در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز می‌شود.

اما مهم اینجاست که یک پزشک عمومی با ذوق اهل شهرکرد هر از چندگاهی

خاطراتش را از این ماجراها در وبلاگش می‌نویسد که بسیار خواندنی هستند:

گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت:

آقای دکتر! گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه میخواد شروع بشه.

گفت: این بچه همیشه همینطوره٬ همیشه عفونتش اول شروع میشه بعد زیاد میشه!

به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ با یه صدای گرفته گفت:

هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمیره!!

به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم:

اسهال هم دارین؟ گفت: حالتشو دارم اما نمیاد!!

یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود.

به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دلهره دارم.

مادرش زد زیر خنده و بعد گفت: مامان! دل پیچه ، نه دلهره!

پرسیدم: چیز ناجوری نخوردین؟ مادرش گفت: چرا «چیسپ» خورده

و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه: مامان چیپس نه چیسپ!

به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم:

قبلا هم سابقه داشتین؟ گفت: مثلا چه سابقه ای؟

بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین؟ گفت: مثلا چه داروئی؟

نسخه شو که نوشتم گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: مثلا چه ناراحتی؟

به خانمه گفتم:اشتهاتون خوبه؟ گفت: هروقت بتونم غذا بخورم میتونم بخورم!

پیرمرده گفت: همه بدنم درد میکنه غیر از آرنج دست چپم.

گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه؟ گفت: نه آرنج دست چپم «خیلی» درد میکنه!

خانمه اومد و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟

گفت: نمیدونم. چندوقت بود که هر دو دستم درد میکرد.

چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد

حالا میخوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته؟!

به خانمه گفتم: باید یه آزمایش بدین. گفت: نمیدم!

گفتم: چرا؟ گفت: میترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم!

برای آبسه دندون برای مریض کپسول نوشتم بعد گفت:

چند روزه گلوم هم درد میکنه.

گفتم: خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر میشه.

گفت: اون کپسولو که برای دندونم نوشتین چکار به گلو داره؟!

خانمه میگفت: توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم گفتند عفونت داری

اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمه! آزمایشهاشو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه

آزمایش ادرار داده و بیرون آزمایش خون!

خانمه میگفت: فکر کنم باز گلوی بچه ام چرک کرده.

گفتم: از کجا فهمیدین؟ گفت: آخه از دیروز داره دهنش بوی کپسول میده!

خانمه میگفت: بچه ام چند روزه یبوست داره براش شیاف هم گذاشتم خوب نشد.

گفتم: چه شیافی براش گذاشتین؟ گفت: استامینوفن!

مریضهای درمانگاه تمام شدن و از مطب میام بیرون یه هوائی بخورم.

مسئول پذیرش که اهل همونجاست داره با یکی از اهالی روستا صحبت میکنه

و ازش میپرسه: داروهائی که دکتر دومی براتون نوشت با دکتر اولی فرق داشت؟

روستائی محترم میگه: خوب معلومه٬ مگه کود حیوونهای مختلف با هم فرق نمیکنه؟

خوب داروهای دکترها هم با هم فرق میکنه!!

یه پسر جوون با فشار خون پائین اومده بود. گفتم: میتونین بمونین سرم بزنین؟

گفت: نه. گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: نه. خانم جوونی که باهاش بود گفت:

آقای دکتر لطفا یه شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) براش بنویسین

گفتم: چرا؟ گفت: آخه میگن چیزهای شیرین فشار خونو بالا میبرن!

روز شنبه این هفته یه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند.

گفتم: چند روزه که مریضه؟ پدره گفت: دو روزه

مادرش گفت: نه سه روزه پدره با عصبانیت به مادرش گفت:

آخه جمعه که تعطیله!!

مرده با کمردرد اومده بود، وقتی میخواستم نسخه بنویسم گفت:

آقای دکتر! بی زحمت هرچی میخواین بنویسین فقط پماد ننویسین! گفتم: چرا؟

گفت: آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هیچکسی نیست که برام پماد بماله!

به خانمه گفتم: کجای سرتون درد میکنه؟

دستشو گذاشت روی سرش و گفت: همین جا درست توی لگن سرم !

 

تفاوت زن قدیم ایرانی با زن جدید ایرانی

 

اول نوشت ! : این مطلب فقظ جنبه طنزگونه دارد ، ولاغیر !

روحتون شاد بشه !

صبح ساعت ۵
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند..

صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بو-سید ن  صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: باز هم خوابیده است

ادامه در لینک زیر


صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند

ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون تشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است…

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکروفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می‌باشد.

ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.

عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.

عصر ساعت ۱۸
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.

شب ساعت ۱۹
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.

شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوض خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.

شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد..
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.

شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.

شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: ….س-ا-نس- ور…

جدید: در حال مشاهده ما -هوار-ه هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید.

انواع زن ! ( جهت طنز و سرگرمی )

زن مدل هارد دیسک: همه چی یادش می‌مونه، تا ابد!

زن مدل رم (RAM): از دل برود هر آن که از دیده برفت!

زن مدل ویندوز: همه می‌دونن که هیچ کاری رو درست انجام نمی‌ده، ولی کسی نمی‌تونه بدون اون سر کنه!

زن مدل اکسل: می‌گن خیلی هنرها داره ولی شما فقط برای چهار نیاز اصلی‌تون ازش استفاده می‌کنین!

زن مدل اسکرین سیور: به هیچ دردی نمی‌خوره ولی حداقل حوصله آدم باهاش سر نمی‌ره!

ادامه در لینک زیر

زن مدل سِروِر (Server): هر وقت لازمش دارین مشغوله!

زن مدل مولتی‌مدیا: کاری می‌کنه که چیزهای وحشتناک هم خوشگل بشن!

زن مدل سی‌دی درایو: هی تندتر و تندتر می‌شه!

زن مدل ایمیل: از هر ده ‌تا چیزی که می‌گه، هشت‌تاش بی‌خوده!

زن مدل ویروس: به نام «عیال» هم معروفه. وقتی که انتظارش رو ندارین، از راه می‌رسه، خودش رو نصب

می‌کنه و از همه منابعتون استفاده می‌کنه. اگر سعی کنین پاکش کنین، یک چیزی رو از دست می‌دین،

اگه هم سعی نکنین پاکش کنین، دار و ندارتون رو از دست می‌دین!

ضدحال به پسرها

می گن مردهای مجرد کمتر از مردهای متاهل عمر میکنند ، اما مردهای متاهل بسیار بیشتر از مردهای مجرد آرزوی مرگ می کنند.

********************

مرد : قسم می خوری که منو به خاطر پولهام دوست نداری؟ زن : هزار تومن بده تا قسم بخورم!

********************

زن : اگه امشب نیایی بریم خونه مامانم دیگه منو نمی بینی!
مرد : برای چی؟
زن : واسه اینکه چشماتو در می آرم!

********************

همسر یه تاجر به شوهرش میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
شوهرش میگه : غصه نخور عزیزم ، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی برمیگردم.
زن میگه : خوب همین عصبیم میکنه دیگه!

********************

آدما می تونند پسر باشن اما پسرا نمی تونند آدم باشن

********************

مردها مثل جای پارک (پارکینگ) هستن خوباشون که قبلا اشغال شده بقیشون که مونده یا کوچیک هست یا جلو در مردم.

********************

زن خودش را خوشگل می کند چون خوب فهمیده که چشم مرد، تکامل یافته تر از مغز اوست!” دوریس دی

********************

قلب پسرها مثل پارکینگی است که هیچ وقت تابلوی ظرفیت تکمیل بر در آن دیده نمیشود و اما قلب دخترها مانند فرودگاهی است که مدت ماندن یک هواپیما در آن بستگی به فرود هواپیمای بعدی دارد

********************

اگه پسرا با جنبه بشن چی میشه؟؟؟؟؟ ۱- بوی ترشی کشور رو بر می داشت (لذا مشکلات زیادی برای شهرداری پیش می یومد) ۲- ازدواج برای دختران تبدیل به ارزو و رویای شبانه می شد ۳- شوهر مثل قند و پنیر کوپنی می شد و صف های طولانی برای گرفتن آن به وجود می امد پس به این نتیجه می رسیم که: پسر ها همین طور بی جنبه باقی بمونن هم برای دخترا بهتره هم برای تمدن

********************

بیچاره پسرها اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟ اگه لباسهای معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری اگه زیاد بگن دوستت دارم . میگن باز چه نقشه ای تو سرته اگه نگن دوست دارم میگن پای کس دیگه ای وسطه اگه زیاد بهتون زنگ بزنن میگن اعتماد نداری اگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغه اگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدی اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی اگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتی اگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی

********************

مردها ۳ تا آرزو دارند:

۱٫اونقدر که مادرشون میگه، خوش تیپ باشن

۲٫اونقدر که بچه شون میگه، پولدار باشن

۳٫اونقدر که زنشون شک داره ، زن داشته باشن

********************

دعای پسر مجرد

اللهم ارزقنا حوریا تک دانه و کم توقعا و والدینها رو به موتا و جهیزیتها کامله و کدبانوا فی اامور المنزل و تسلیما لخشمنا و خدمتنا

********************

مرد به خدا می گه: چرا زن رو زیبا آفریدی؟

خدا می گه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی!

دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله؟

خدا هم درجواب به این سوال احمقانه مرد پاسخ میده:

واسه این که تورو دوست داشته باشه!!!

********************

قلب دخترامثل قبرستونه هرکی به اونجاپامیذاره دیگه نمیتونه برگرده اماقلب پسرامثل هتل ۵ستاره است معلوم نیست کی میادکی میره

********************

گفت مردی به همسرش روزی…. من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ گفت: از چند و چون آن بگذر…. تو بمیری برای من کافیست

********************

[ زی ذی نامه ]

الهی ! به‎ ‎مردان درخانه ات. به آن زن ذلیلان فرزانه ات .

به آنانکه در بچه داری تکند. یلان عوض کردن پوشکند .

به آنانکه باذوق وشوق تمام . به مادرزن خود بگویند : مامان .

به آنانکه دامن رفو میکنند. زبعد رفویش اتومیکنند.

به آن قرمه سبزی پزان قدر . به آن مادران به ظاهرپدر .

الهی ! به آه دل زن ذلیل . به آن اشک چشمان ممد سبیل !

که ما را براین عهد کن استوار! ازاین زن ذلیلی مکن برکنار.

********************

بچه از باباش میپرسه بابا تو بهشت زن ها از شوهرشون جدا زندگی میکنن یا با هم هستن ؟ بابا میگه بچه جون اگه زن ها با شوهرشون یه جا باشن که دیگه اونجا بهشت نمیشه !!

چهل کار مفید که میتوان در 10 دقیقه انجام داد

بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:
۱- عدم استعمال دخانیات و مشروبات الکلی.
۲- پایین نگه داشتن وزن.
۳- تغذیه‌ مناسب.
۴- ورزش.
جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳ درصد همه‌ی چهار مورد بالا را رعایت می‌کردند.
اکثر مردم وقتی وارد زندگی بزرگسالی می‌شوند به دلیل مشغله های مختلف دچار عادت های بد و ناسالم می‌شوند. همه‌ی ما بار ها و بارها مقالاتی مثل همین را خوانده‌ایم و تصمیم گرفته‌ایم آنها را عملی کنیم ولی نکرده‌ایم.
ولی اگر هرگز شروع نکنیم مطمئن باشید ضرر بزرگی خواهیم کرد و بعد ها افسوس خواهیم خورد. چون زمان و سلامتی و جوانی دیگر هرگز باز نخواهند گشت.
آیا عاقلانه تر نیست با کمی غلبه بر احساس تنبلی چندین سال زندگی شادتر و سالم‌تری برای خود بسازیم؟
در زیر ۴۰ کار مفید برای سلامتی آورده شده که انجام دادن آنها حداکثر ده دقیقه طول خواهند کشید ، فکر می‌کنم برای شروع یک زندگی سالم خوب باشد:
۱- مسواک بزنید.
۲- ۱۵ تا بشین پاشو بروید.
۳- صاف بنشینید.
۴- یک سیب بخورید.
۵- سرخط های مربوط به سلامتی روزنامه ها را بخوانید.
۶- بایستید و کمی به بدنتان کش و قوس بدهید.
۷- ۱۰ بار وزن را از طرفین روی یکی از پاهایتان بیاندازید.
۸- یک لیوان آب بنوشید.
۹- لبخند بزنید.
۱۰- یک نقل قول خوب و روحیه بخش برای دوستانتان ارسال کنید.
۱۱- یک نفس عمیق بکشید.
۱۲- ده دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید.
۱۳- کمربندتان را ببندید.
۱۴- دست هایتان را بشویید.
۱۵- به مادرتان تلفن کنید.
۱۶- یک دستور غذای خوب و سالم را به دوستانتان بدهید.
۱۷- خودکاری که نمی‌نویسد را دور بیاندازید.
۱۸- هنگام آگهی های بازرگانی تلویزیون ۱۰ تا شنا بروید.
۱۹- کمی فلفل به سالادتان اضافه کنید.
۲۰- کنترل تلویزیون را کمی دور بگذارید تا برای عوض کردن کانال بلند شوید.
۲۱- پنجره‌ای را باز کنید.
۲۲- نظری در یک وبلاگ بنویسید.
۲۳- فرزندانتان را بغل کنید.
۲۴- کمی کرم مرطوب کننده و ویتامینه به دستانتان بزنید.
۲۵- از کسی که لیاقتش را دارد تشکر کنید.
۲۶- لباس هایتان را برای فردا آماده کنید.
۲۷- یک بار به جای چای قهوه بنوشید.
۲۸- کلید هایتان را یک جای مشخص قرار دهید.
۲۹- نامه یا ایمیلی دوستانه برای یکی از دوستانتان بفرستید.
۳۰- به یک موسیقی آرامش بخش گوش دهید و ذهنتان را آزاد کنید.
۳۱- ۱۰ دقیقه استراحت کنید.
۳۲- میز کار و صفحه‌ی نمایشگرتان را تمیز کنید.
۳۳- پنج دقیقه Free Rice بازی کنید.
۳۴- یکی از دوستان خوبتان را برای یک شام سالم دعوت کنید.
۳۵- یک خوردنی برای فقیری تهیه کنید و به او بدهید.
۳۶- چشمانتان را ببندید و فکر کنید چه چیزهای خوبی در زندگی دارید.
۳۷- این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
۳۸- دست و صورتتان را بشویید و ۳ دقیقه از پنجره به دوردست نگاه کنید. (برای چشم مفید است.)
۳۹- برای پرنده ها دانه بریزید.
۴۰- یکی از کار های بالا را همین حالا انجام دهید!
کار های بالا هر کدام به نحوی مفید هستند و باعث سلامتی جسمی ، اجتماعی ، روانی و… می‌شوند. انجام دادن هر کدام از آنها حداکثر ۱۰ دقیقه طول خواهد کشید. پس تنبلی را کنار بگذارید و همین الان چند تا را انتخاب کرده و انجام دهید مثلآ ابتدا لبخند بزنید سپس یک لیوان آب بنوشید سپس یک سیب را در حالی که از پنجره به بیرون نگاه می‌کنید بخورید.

درد و دل دختر با مادرش

دختری با مادرش در رختخواب

درددل می کرد با چشمی پر آب

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟

روی دستت باد کردم مادرم!

سن من از بیست وشش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته!

مادرش چون حرف دختش را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:

دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهر یکی را تور کن!

گفت دختر مادر محبوب من!

ای رفیق مهربان و خوب من!

گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها

سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعیدویاسر وایضا صفر

با سه تاشان رفته بودم سینما

بگذریم از مابقی ماجرا!

یک سری هم صحبت صادق شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج علی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد،بله

بعد جعفر یار من عباس بود

البته وسواسی وحساس بود

بعد ازآن وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم

بعدهانی عاشق نادر شدم

بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!

گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آن که تو را باشد پدر

دل نمی دادم به هرکس اینقدر

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی

مرد نابینا

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.